اهمیت موضوع:
در کشورهای جهان سوم و در حال توسعه که ایران هم یکی از آنهاست، هرگاه از توسعه و پیشرفت سخنی به میان می‌آید، اصولاً به لحاظ ویژگی‌‌‌ها وپارامترهای انسانی، پراکندگی جمعیتی ونیز بافت روستایی این قبیل از کشورها، اساساً مباحث مربوط به توسعه از اهمیت شایان توجهی برخوردار است.
حال این قبیل از جوامع که با مشکلات متعدد برآمده از عقب‌ماندگی و توسعه‌نیافتگی خویش دست و پنجه نرم می‌کنند، به اشکال مختلف بر آن‌اند تا با دست‌یازیدن و تلاش در جهت اجرای برنامه‌‌‌های توسعه‌ای مختلف از ابعاد چنین نابسامانی‌‌‌های برآمده از توسعه‌نیافتگی خویش کاسته، در جهت بهبود شرایط زندگی مردم گام بردارند.

لذا اگر این قبیل از برنامه‌‌‌های توسعه‌ای بر پایه شناخت ارزش‌‌‌ها، وجهه‌نظرها، ایستارها و انگیزه‌‌‌های مردمی نباشد که قرار است برنامه‌‌‌های توسعه‌ای گامی در جهت بهبود وضعیت اسفبار مردم، به ویژه در مناطق حاشیه‌ای و دورافتاده باشد، امید چندانی به تحقق آمال برآمده از چنین برنامه‌‌‌هایی نبوده و شکست آنها امری بدیهی بنظر می‌آید. با این وصف هر نوع تلاش آکادمیک جهت شناخت موانع توسعه به خصوص موانع فرهنگی و اجتماعی توسعه ضمن کمک و ارزش فراوانی که می تواند برای هر نوع سیاستگذاری، طراحی و اجرای طرح‌‌‌های توسعه‌ای پایدار داشته باشد، در شناخت جامعه هدف نیز بسیار سودمند است.




طرح مسأله

اصولاً جوامع و فرهنگهای مختلف به لحاظ ویژگی‌‌‌های فردی وشخصیتی و زمینه‌‌‌های قبول و پذیرش برنامه‌‌‌های توسعه با یکدیگر تفاوت داشته و از تنوع و تکثر شایانی برخوردارند. لذا در نظر گرفتن جامعه‌ی چند فرهنگی ایران به عنوان بافتی یکپارچه و متشکل از سوی کارگزاران توسعه و بر همین اساس، ارایه پیشنهادها، راهکارها و برنامه‌‌‌های توسعه‌ای متمرکز [1] و یکسان برای چنین جامعه‌ای که از تنو ع و تکثر بسیار زیادی برخوردار است، در وا قع کاری عبث و بیهوده است. پس لازم می‌نماید که دست‌اندرکاران امر توسعه و برنامه‌ریزان کشوری از چنین واقعیتی آگاهی کافی داشته، ویژگی‌‌‌های فرهنگی، اجتماعی و انسانی گیرندگان پروژه‌‌‌های توسعه‌ای را مد نظر قرار دهند.

عنوان مقاله حاضر گویای این امر است که به نوعی مظاهر توسعه‌نیافتگی در مناطق مورد مطالعه مشهود است و نگارنده، این فرض اولیه را پذیرفته است که ممکن است پاره‌ای از وجهه نظرها، ایستارها، باورها، عادات وعناصر موجود در خرده فرهنگ دهقانی[2] حاکم بر منطقه کردستان (جامعه آماری مطالعه پژوهشی حاضر شهرستان پیرانشهر می‌باشد) تا حدود زیادی به مثابه مانع توسعه منطقه عمل کرده و می‌کنند. با این توصیف شناخت خرده فرهنگ دهقانی حاکم بر منطقه، در کنار سایر عوامل اجتماعی، سیاسی و حتی ویژگی‌‌‌های استراتژیک منطقه مورد مطالعه که به‌نظر می‌رسد بر توسعه‌نیافتگی منطقه تأثیر داشته‌اند، از اهمیت زیادی برخورداراست.

بات وجه به مطالب گفته شده، آنچه در مقاله حاضر جای پرسش دارد، این است که: صرف نظر از عوامل سیاسی و مختصات جغرافیای استراتژیک شهرستان پیرانشهر (این دو متغیر ثابت فرض شده‌اند)، به طور روشن عوامل فرهنگی و اجتماعی مؤثر بر توسعه‌نیافتگی این منطقه کدامند؟ به دیگر سخن آیا منطقه مورد مطالعه از لحاظ فرهنگی و اجتماعی دارای پتانسیل‌‌‌های لازم برای توسعه می‌باشد یا خیر؟


ادبیات نظری تحقیق

از جمله اصطلاحاتی که بعد از جنگ جهانی دوم به شدت مورد استفاده جامعه‌شناسان و سیاستمداران قرار گرفت، اصطلاح توسعه[3] بود. «واژه توسعه در لغت به معنای خروج از لفاف است. در قالب نظریه نوسازی لفاف همان جامعه سنتی و فرهنگ و ارزشهای مربوط به آن است که جوامع برای متجدد شدن باید از این مرحله سنتی خارج شوند». (ازکیا: 1377، 47) توسعه به مفهوم علمی آن عبارتست از مرگ تدریجی نظام کهن و تولد و رشد نظامی تازه از زندگی (عظیمی‌: 34، 1375)

پاره‌ای دیگر از اندیشمندان اجتماعی، توسعه را امری ارزشی دانسته‌اند. از دید اینان توسعه عبارتست از «کلیه کنشهایی که به منظور سوق دادن جامعه‌ای به سوی تحقق مجموعه‌ای منظم از شرایط زندگی جمعی وفردی صورت می‌گیرد، که در ارتباط با برخی از ارزشها مطلوب تشخیص داده شده است.» (گی روشه:87، 1376). عده‌ای هم توسعه «را برحسب پیشرفت به سوی اهداف رفاهی مانند؛ تقلیل فقر و بیکاری و کاهش نابرابری تعریف می‌کنند.» (Long، 1977:83) لذا می‌توان گفت که در نهایت «هدف توسعه انسانی پایدار در نهایت ایجاد یک محیط توانمند است که همه افراد بتوانند در ان کیفیت زندگی شان را نسل اندر نسل یهبود بخشند.» (112، 1964 work، )

هریک از نظریات و مکاتب توسعه به فراخور بضاعت نویسنده یا نویسندگان و گاهاً بر اساس خاستگاه ایدئولوژیکشان سعی نموده‌اند تا برای پرسش فوق جوابی مناسب بیابند.
مرور اجمالی نظریات توسعه و بررسی آثار و آراء صاحبنظران این رشته حاکی از این است که غالب نظریات ارائه شده دارای سمت و سوی غربی بوده و در بسیاری از این نظریات ریشه‌های نامرئی واقعیت‌گریزی مشهود بوده که خود، معلول نادیده انگاشتن ویژگی‌ها، شرایط و موقعیت کشورهای توسعه‌نیافته و جهان‌سومی می‌باشند. اگرچه دیدگاه صاحبنظران توسعه راجع به علل و عوامل توسعه‌یافتگی یا توسعه‌نیافتگی بسیار متنوع و گاه در تباین آشکار با یکدیگر می‌یاشند، با این وجود در میان بسیاری از این صاحبنظران امکان توجه به پارامترهای اقتصادی یا سیاسی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده و بذل توجه به مراتب نازلتری به ویژگی‌های اجتماعی و پارامترهای ذهنی و فرهنگی، ایستارها و باورهای مردمان درگیر در فرایند توسعه شده است. به‌گونه‌ای که عوامل اخیر تاحدودی فراموش شده‌اند، اگر چه می‌توان از عوامل فرهنگی و اجتماعی بعنوان حلقه مفقوده توسعه‌نیافتگی نام برد.

در این‌ مطالعه بر آراء و افکار آن دسته از اندیشمندان و صاحبنظرانی تأکید خواهد شد که در حوزه‌ی روانشناسی اجتماعی توسعه به مطالعه‌ی ارزش‌ها، ایستارها و نقش عوامل فرهنگی و روانی در جریان توسعه پرداخته‌اند.



خلاصه و نتیجه‌گیری

مطالعه انجام شده در قالب نظریات مکتب نوسازی ولی با رویکردی انتقادی به مطالعات کلاسیک نوسازی و نیز مدنظرقرار دادن دستاوردهای مطالعات جدید نوسازی انجام گرفته است. مطالعه حاضر در قالب یک چارچوب نظری ترکیبی یا تلفیقی که به بهترین وجه ممکن دربرگیرنده ویژگیهای جامعه مورد مطالعه باشد، صورت گرفته است.

در تحقیق حاضر که کار میدانی آن جهت جمع‌آوری داده‌‌‌های لازم، طی چندین ماه فعالیت مداوم و مستمر انجام گرفته است، جهت سنجش مفاهیم مورد نظر و عناصر خرده فرهنگ که از ادبیات توسعه و مطالعات و پژوهش‌‌‌های داخلی و خارجی اخذ شده‌اند، از مجموعه‌ای از شاخص‌‌‌های استانداردشده استفاده کرده‌ایم. بدیهی است به لحاظ ویژگی‌‌‌های خاص جامعه مورد مطالعه، در جهت حذف و اضافه و تعدیل و بومی‌کردن طیف‌‌‌ها و گویه‌‌‌های مورد نظر تلاش نموده‌ایم. پس از تهیه پرسشنامه مقدماتی جهت تست اولیه آن در میان عده معدودی از افرادی با ویژگی‌‌‌های تقریبا مشابه با جمعیت نمونه مورد مطالعه، اقدام شد. لذا بنظر می‌رسد که پرسشنامه نهایی از توانایی بالایی جهت سنجش باورها، ایستارها و نگرشهای افراد مورد مطالعه برخوردار باشد.

با توجه به بکر بودن جامعه مورد مطالعه به لحاظ تحقیقات مشابه، سعی وافر کرده‌ایم تا ضمن ملاحظه و استفاده از یافته‌‌‌های تحقیقات انجام‌شده در داخل و خارج که در بخش مروری بر مطالعات به برخی از آنها اشاره شد، پایگاه اقتصادی- اجتماعی افراد مورد مطالعه را در ارتباط با عناصر خرده فرهنگ دهقانی همان جامعه مورد بررسی و کنکاش قرار دهیم.

در تحقیق حاضر جهت سنجش وتعیین وضعیت قشربندی جامعه مورد مطالعه، از پرسشنامه جداگانه‌ای استفاده کرده‌ایم که دربرگیرنده سه شاخص اولیه در قالب رویکرد وبری برای قشربندی یعنی؛ ثروت، قدرت و حیثیت می‌باشد. پس از تعیین وضعیت قشربندی جامعه مورد مطالعه و تقسیم بندی کلیه افراد در سه دسته؛ فقیر، میان حال و مرفه، رابطه هریک از اقشار را با هریک از عناصر خرده فرهنگ دهقانی مورد بررسی و سنجش قرار داده‌ایم. علاوه بر متغیرهای مورد اشاره، متغیرهای دیگری نیز مانند سطح تحصیلات و میزان استفاده افراد از رسانه‌‌‌ها را بعنوان دیگر متغیرهای مستقل این تحقیق مورد سنجش قرار گرفته‌اند. نتایج حاصل از فنون تحلیلی نظیر؛ محاسبه همبستگی‌‌‌ها، رگرسیون‌‌‌های دومتغیره و چندمتغیره، تحلیل عاملی و تحلیل مسیر، با استفاده از بسته نرم‌افزاری SPSS11 مؤید این امر است که؛ در میان مؤلفه‌‌‌های تشکیل‌دهنده قشربندی، عامل زمین زراعی و نوع و میزان آن بیشترین تأثیر را در تبیین واریانس مربوط به قشربندی داشته‌اند. فراوانی‌‌‌های مربوط به عناصر خرده فرهنگ دهقانی نشان می‌دهد که به لحاظ فرهنگی و اجتماعی جامعه مورد مطالعه دارای بسیاری از وجهه نظرها و مفاهیم موافق توسعه، در سطح نسبتا خوبی می‌باشد. در مورد پاره‌ای از عناصری که به مثابه مانع توسعه عمل می‌کنند، به جز در موارد نادری مانند؛ تقدیرگرایی که در جامعه مورد مطالعه بیشتر جنبه مذهبی به خود می‌گیرد، سایر عناصر در سطح بسیار نازلی قرار دارند.

پس از آزمون فرضیات تحقیق، مشخص شد که بسیاری از عناصرخرده فرهنگ که به مثابه مانع توسعه عمل می‌کنند، مانند؛ بیگانگی فرهنگی ـ اجتماعی، دارای رابطه منفی و مستقیم با پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی افراد مورد مطالعه می‌باشند. بر عکس بسیاری از عناصری که می‌توانند فرایند توسعه را تسریع نمایند مانند؛ احساس نیاز به پیشرفت که در مطالعات مک کله لند به کار گرفته شده است یا میزان نوآوری افراد، دارای رابطه مثبت و مستقیم با پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی می‌باشد. به عبارت دیگر هرچه پایگاه اقتصادی ـ اجتماعی افراد بالاتر باشد، به همان میزان وجود چنین عناصری در آنها افزایش می‌یابد. از دیگر متغیرهای مستقل مورد استفاده دراین تحقیق دو متغیر؛سطح تحصیلات و نیز میزان استفاده از رسانه‌‌‌ها می‌باشند که هر دو متغیر دارای رابطه‌ای منفی و مستقیم با عناصر خرده فرهنگ می‌باشند. به دیگر سخن هر چه سطح تحصیلات یا میزان استفاده از رسانه‌‌‌ها توسط افراد بیشتر باشد، به همان میزان عناصر منفی برای توسعه در آنها کاهش می‌یابد و در عوض عناصر مثبت برای توسعه در آنها افزایش می‌یابد.

با توجه به نتایج حاصل از این تحقیق که حاکی از آماده بودن بستر فرهنگی و اجتماعی جامعه مورد مطالعه به لحاظ عناصر و مفاهیم مورد نیاز برای توسعه می‌باشد، به نظر می‌رسد که برای تحلیل توسعه‌نیافتگی جامعه مورد مطالعه (با توجه به شاخصهای توسعه اقتصادی و اجتماعی) بایستی در کنار عناصر خرده فرهنگ دهقانی سایر علل و عوامل تأثیرگذار نظیر؛ مرزی و نیز دور بودن منطقه از مرکز، عدم سرمایه‌گذاریهای کلان و زیربنایی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از سوی دولت، کمبود امکانات آموزشی و فرهنگی و عدم توزیع مناسب و عادلانه منابع ثروت، قدرت و نیز بیرونی بودن سیاستگذاریها و مرکزی بودن برنامه‌ریزیهای توسعه، را نیز در نظر داشت. لذا بسیاری از علل و عوامل مربوط به توسعه‌نیافتگی منطقه مورد مطالعه را می‌توان در قالب نظریه‌‌‌های وابستگی و نیز تئوریهای مرکزـ پیرامون تحلیل کرد.

پانوشت‌ها:
[1] - Centralized Programs
[2]- Sub culture of Peasantry
[3] - Development